به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، دی ۱۸، ۱۳۹۲

راپرت به رفقا، گزارش سري عبدالصمد كامبخش به بين الملل كمونيست

خسرو شاكری
ویژگی های۵۳ نفر


از گزارش سری کامبخش به بین الملل کمونیست




در آمد- «معرفی» زیر بخشی پایانی گزارشی است که عبد الصمد کامبخش پس از خلاصی از زندان در فردای شهریور 1320 (25 دسامبر 1941) بر خلاف ادعای کیانوری (خاطرات، ص 57) که می گوید کامبخش «شخصاً این نامه را به کمینترن رساند» توسط پ.م. فیتین (P.M. Fitin)، مشاور امور امنیتی ژوزف استالین برای بین الملل کمونیست ارسال داشت. این گزارش را کامبخش در دسامبر 1941 نگاشته بود، اما ده ماه پس از آن (27 اکتبر 1942) توسط فیتین برای دیمیتروف (Georgi Dimitrov) دبیر بین الملل کمونیست ارسال شد. این را که در این یک سال چه تغییراتی در این گزارش پدید آمد ما نمی توانیم بدانیم. تنها نحوه­ی نادرست املاء بازنویسی برخی از اسامی 53 نفر به روسی (tranliteration) در گزارشی که در بایگانی بین الملل کمونیست یافت شد نشان می دهد که تنظیم کننده­ی نهایی آن با زبان فارسی آشنایی نداشته بود و این اشتباه نمی تواند از آن کامبخش بوده باشد که فارسی و روسی را بخوبی می دانست.

اینکه چنین گزارشی را کامبخش پیرامون فاجعه­ی 53 نفر به بین الملل کمونیست ارسال داشته بود خود کامبخش و نزدیکان او نورالدین کیانوری و اردشیر اُوانسیان گفته اند. کیانوری در خاطرات خود (ص. 57) می نویسد که نسخه ای از آن نزد خواهر وی اختر، همسر کامبخش، وجود داشته بود و او آن را به احسان طبری نشان داده بود. او می افزاید (خاطرات، ص. 72) که کمینترن نیز پس از دریافت آن گزارش، بر اساس آن، «برای او تقصیری قائل» نبود، یعنی او را «تبرئه» کرد. برعکس، اردشیر اُوانسیان در بخش منتشر نشده­ی خاطرات اش[1] می نویسد که کمینترن هرگز کامبخش را تبرئه نکرد: مهمتر از سخن اِوانسیان، نوشته­ی یکی از کادرهای کمینترن به نام پلیشفسکی (Plyshevskyi) است، که یک سال پس از انحلال کمینترن، در سال 1944، در گرده­ی سرگذشت کامبخش نوشت: «لطمه ای که در اثر اعترافات کامبخش به حزب [کمونیست] وارد شده بود تاکنون مورد تحقیق قرارنگرفته است،»[2] با اینکه گزارش کامبخش به نحوی تنظیم شده که نویسنده تنها به نزد قاضی برود و هیچ یک از پنجاه و دو نفر دیگر امکان رد تحریف های او را در آن زمان نداشتند و سران حزب توده نیز در اظهارات علنی خود هرگز به آنچه که در برخی محافل درونی خویش چون «خیانت» به کامبخش نسبت می دادند اشاره ای نمی بُردند،[3] گویی دستگیری، محاکمه، و مجازات گروه و قتل ارانی در زندان همچون یک تصادف عادی رخ داده بود. البته، در آغاز تأسیس حزب توده، نزدیکان ارانی، چون ایرج اسکندری، بزرگ علوی، دکتر محمد بهرامی، و برخی دیگر نخست تقاضای عضویت کامبخش در حزب را رد کردند، اما کوتاه مدتی پس از آن در اثر «توصیه» (بخوانید: فشار) مشاور کنسولی سفارت شوروی علی علی اُف (مسؤول وقت کا. ژ.ب. در ایران) او را به عضویت پذیرفتند اُوانسیان (همان کتاب) می گوید از طریق او کامبخش را به عضویت پذیرفتند.

بخشی از گزارش کامبخش که در اینجا منتشر می شود ارزیابی امکانات بهر برداری از توانایی های افراد قابل گروه به سود کمونیسم روسی است. مهمترین نکته این بخش برخورد ماکیاولیستی و دورویانه­ی کامبخش نسبت به دکتر ارانی است، که، از یک سو، او را «ضد کمونیست» معرفی می کند، و از دیگر سوی، پیشنهاد می کند که نام او را چون شهیدی به پرچمی تبدیل کنند تا از آن به سود کمونیسم روسی در ایران بهربرداری بنمایند.
شایسته­ی یادآوری است که، برخلاف ادعای پوچ ویراستار جلد دوم خاطرات نورالدین کیانوری،[4] وی همراه با گروه 53 نفر به زندان نیفتاد. چنانکه در صورت زیر که کامبخش ارائه داده است این دروغ بزرگ مشاهده می شود. خواننده باید این سند را در ارتباط با کتاب حسین فرزرانه، پرونده­ی پنجاه و سه نفر ( تهران، 1372) بخواند و ادعاهای کامبخش را داده های آن کتاب مقایسه کند. 
خسرو شاکری (استاد بازنشسته­ی تاریخ در پاریس)
ویژگی های 53 نفر[5]
1- دكتر [تقی] اراني: او از خانواده‌اي بويژه ثروتمند برخاست. وي از پدر خود يك خانه، يك قطعه كوچك زمين، و قسمت كوچكي از يك معدن را به ارث برد. نخست به خرج خود و سپس با بورس دولتي در آلمان تحصيل كرد و درجه­ی دكتراي شيمي را دريافت داشت.
در زمان تحصيل در آلمان، به عضويت سازمان دانشجويان درآمد.[6] با مرتضي علوي، رهبر حزبي اين سازمان رابطه­ی نزديك برقرار كرد. او كه به ماركسيسم علاقه پيدا كرده بود، آن را به طور جامع مطالعه كرد و در ايران به مناسبت ارتباط نزديك با [عبدالحسین] حسابي، ايد‌ئولوژي ماركسيستي خود را تنظيم كرد. او پيش از فعاليت در حزب، مجله دنيا را منتشر مي‌كرد كه بعدها توسط ما رهبري مي‌شد.[7] در سازمان ما براي عضوگيري و سازمان دادن جوانان محصل فعالانه كار مي‌كرد. او تا قبل از دستگيري، به عنوان رئيس بخش آموزش اداره­ی صنايع مشغول به كار بود.
او زبان‌هاي آلماني، فرانسه، تركي را خوب مي‌دانست و با زبان انگليسي آشنايي داشت.
مشخصات منفي: عدم مطلق استعداد براي كار مخفي، مقام‌پرستي، خودخواهي، فتنه‌انگيزي.
بعضي نكات برجسته را براي معرفي شخصيت او در ذيل مي‌آورم:
1- در اعترافات خود از صحبت درباره­ی مسائلي كه به شخص او مربوط مي‌شود دريغ مي‌كند. درباره­ی مسائل عمومي مخفي حزب زياده مي‌گويد. به‌عنوان مثال، به اصرار رفيق احدي [سرهنگ سیامک] را نام مي‌برد؛ با وجود اين من توانستم او را نجات دهم. درباره­ی فرستاده‌هاي مسكو، روابط، آدرس خانه‌هاي و غيره شرح مي‌‌دهد.
2- در زندان نزاع به وجود مي‌آورد، و نمي‌خواهم به آن به تفصيل بپردازم.
3- ما كه در آستانه­ی دادگاه به اشتباهات خود پي برده بوديم، وسعي داشتيم آنها را جبران كنيم. بدين مناسبت قرار ‌گذارديم كه درباره­ی اين يا آن اعتراف يك نوع توضيح ارائه دهيم. بين من و او نيز چنين قراردادي وجود داشت. من به نوبه­ی خود اين قرار را رعايت كردم، اما او در دادگاه همان چيزهايي را گفت كه قبلاً درباره­ی آنها توضيح داده بود.[8]
4- در نطق دفاعيه­ی او نكات ضدكمونيستي زيادي وجود دارد، كه مهم‌ترين آن نام بردن از كامران [اصلانی] (نماينده­ی كمينترن) به عنوان پروُكاتور و آدم توخالي است.
5- در روبه‌رويي با [انور] خامه‌اي (يك بچه­ی ساده) او مي‌گويد: «من همه چيز را اعتراف كرده‌ام و به تو هم توصيه مي‌كنم اعتراف كني.» پس از اين بود كه خامه‌اي همه چيز را تا كوچك‌ترين جزئيات نوشت.[9]
نكات مثبت: استعداد فراوان، حافظه­ی خوب، هضم صحيح، برخورد درست ماركسيستي.
اگر او در آغاز حبس ضعف نشان داد، در زندان آبديده شد و بعدها او را چون انسانی مسؤول و قوي مي‌بينيم.
بعضي‌ها سعي داشتند رفتار قبيح و وحشيانه پليس را برشمارند، ازجمله پژوه كه دادستان سه بار صحبت او را قطع كرد، و به من [نیز] دو بار اخطار شد و اجازه صحبت به من داده نشد. اما اراني، با استفاده از تجربه­ی ما توانست بخش های مختلف دفاعيه­ی خود را طوري تنظيم كند كه، پيش از آنكه رئيس دادگاه او را به سكوت وادارد، بعضي مطالب را بگوید. اين خدمت اوست.
او، فعالانه با پليس مبارزه مي‌كرد. اين شجاعت را داشت كه اشتباهات خود را بپذيرد.[10] به‌عنوان مثال، بعدها كه به من نزديكتر شد و من و گذشته‌ام را شناخت، او صريحاً اعلام كرد كه در مورد من اشتباه كرده بود، حتي اين مساله را توسط يكي از زندانيان سياسي اردبيل به رفقاي خود در زندان قصر اطلاع داد.[11]
پليس او را سازمان‌دهنده­ی حزب مي‌دانست، زيرا از پرونده­ی او چنين معلوم مي‌شد كه پيش از سازمان ما، او دوره­ی آموزشی ديده بود.[12] چنين چيزي در پرونده‌من نبود. به علاوه، وی ناشر و سردبير مجله دنيا بود كه پيش از پيدايش سازمان ما منتشر مي‌شد. از همه مهم‌تر، دانشجويان او را محرك اصلي معرفي مي‌كردند.[13]
دادگاه، درست‌تر تشخيص داد، چون او را به عضويت و من را به عنوان سازمان‌دهنده، محكوم نمود.[14]
اراني به علت مرض تيفوس در زندان درگذشت. اگر در اينجا بعضي جنبه‌هاي منفي شخصيت او ذكر شده‌اند. اين امر تنها به خاطر درست بودن اطلاعات است.
به طور كلي، خاطره­ی او نبايد به هيچ مناسبتي تير‌گي يابد يا به آن خدشه واردآید. ما بايد از او همچون بهترين انقلابي و مبارز براي كمونيسم و كسي كه زندگي خود را براي انقلاب كبير كمونيستي از دست داد ياد كنيم.[15]
2- دكتر [محمد] بهرامي، پسر دكتر صحاب‌السلطنه، يكي از قديمي‌ترين و ثروتمندترين اطباي تهران. در آلمان تحصيل كرد و درجه­ی دكتراي طب را دریافت داشت. وی زبان آلماني را بخوبی صحبت مي‌كند؛ فرانسه را هم مي‌داند. در سازماندهي جوانان محصل ايراني در برلن فعالانه شركت جست. وی عضو حزب كمونيست آلمان بود. او خود اين حزب را ترك گفت.
او با ما در فعاليت حزبي شريك نبود، و اگر من به او اشاره‌هايي مي‌كنم، اين تنها به خاطر گذشته­ی اوست. او چون كاملاً شخص مورد اعتمادي بود، ما از او به عنوان رابط با كمينترن استفاده مي‌كرديم.[16]
او مسائل پيچيده را با اِشكال بررسي مي‌كند و قادر به كار مستقل حزبي نيست. براي كار مخفي به درد نمي‌خورد. رفتار او از لحاظ مالي در خور سرزنش است. او كه در زمان درگذشت پدراش زنداني بود، فوراً ارث قابل توجه پدراش [را] به اسم مادرش كرد، تا در برابر حزب و رفقا وظيفه‌اي نداشته باشد. وی بسيار زود باور است؛ با وجود اينكه تا اندازه‌اي ترسو است، مدت كوتاهي شكنجه شد تا اعتراف كرد، [اما] با شرف است. در زمان اعتصاب غذا شلاق خورد.[17]
3- [محمد] شورشيان: اهل گيلان و كم‌سواد است. تركي و كمي روسي مي‌داند. دوره­ی آموزش كار مخفي ديده است. مدتي در گيلان و آذربايجان (تبريز) فعاليت مي‌كرد. دستگير كه شد به شوروي فرار كرد. توسط كمينترن براي همكاري با ما فرستاده شد. نفهم، زرنگ، ترسو، و پُروُكاتور است. بهترين معرف او شكست سازمان است. او در هر زمان مناسب اعلام مي‌كرد كه با لودادن سازمان در انتظار كاهش مجازات اش بود.
با وجود آنكه ما قرار داشتيم در دادگاه اعترافات خود را رد كنيم، او هم نزد بازپرس و هم در دادگاه اعترافات خود را تأیید كرد و اعلام داشت كه اگر هم فعاليتي داشته بوده باشد، فقط براي لودادن اين عناصر مضر بود، كه با كلمات زيبا جوانان را به خود جلب كرده و اغفال مي‌كردند. وقتي دادستان گفت كه: شورشیان شخص صادقی است و بايد از اطلاعاتي كه او داده است بايد استفاده كرد، او، كه از اين تملق سرمست شده بود، به من اتهاماتي مي‌زد، با اینكه نيم ساعت قبل از آن قول داده بود که آنها را رد كند. پُروريي و پستي او حتي قضات و پليس را متنفر مي‌كرد.
شرم‌آور است به ياد بياوريم كه زماني ما با او كار مي‌كرديم و او را رفيق مي‌خوانديم.[18]
4- [علی] صادق‌پور: (نام دیگر: كامكار) فرزند نجار، در حد مدرسه­ی ابتدايي فارسي مي‌داند. به تركي صحبت مي‌كند و كمي هم زبان روسي را مي‌فهمد. او در 1927 دوره­ی حزبي را ديد. او فعال خوبی براي كار مخفي است. عضو بسیار خوب حزب است و براي آموزش به مسكو فرستاده شده بود. او بعد از چند ماه به ايران پس فرستاده شد. بسياري از مسائل مخفي حزب را در اقرارهای خود نگفت، و تنها مسائلي را بيان كرد كه پليس از آنها اطلاع داشت.[19]
او عاقل، مستعد، و قابل اعتماد است. مسائل سياسي را خوب درك مي‌كند. زيادي عصبي است. شنيده‌ام كه در اين اواخر، در دعواهاي كوچك زندان مركزي درگيرش كرده‌بودند. از او مي‌توان بخوبي و با ثمر براي كار حزبي كار مخفي- استفاده كرد. براي فعاليت مستقل هم شايد بتوان از او استفاده كرد.[20]
5- [محمود] بقراطي: او از يك خانواده فقير برخاسته است و آموزش متوسطه را در ايران طي كرد. او زبان روسي را کمی مي‌داند و با زبان فرانسه آشنايي دارد. او به كوتو (KUTV)، دانشکده­ی کمونیستی خلق های خاورزمین، فرستاده شد و فقط چند ماه در آنجا ماند. پس از بسته شدن كوتو او پس از چندي، همراه صادق‌پور و شورشيان، به ايران فرستاده شد. پيش از رفتن به شوروي او عضو سازمان جوانان كمونيست KCM)) بود. در ايران به او پيشنهاد شد كه براي فعاليت به اصفهان برود، ولي او به بهانه­ی مسائل خانوادگي (او مي‌خواست ازدواج كند)، اين پيشنهاد را رد كرد. او علاقه­ی زيادي به فعاليت از خود نشان نمي‌داد، و به اين دليل تصميم گرفته شد رابطه با او قطع شود. در زندان خود را خوب نشان داد. مي‌توان گفت كه زندان او را هوشيار نمود و به كار فعال باز گرداند. به درد كار مخفي مي‌خورد. او مستعد و باهوش است، مغرض نيست، باثبات است. با اعمال فشار از او اعتراف گرفتند. از او مي‌توان براي فعاليت مستقل كار مخفي و تبليغاتي استفاده كرد.[21]
6- ضیاء الموتي: او از يك خانواده­ی دهقانی میانه حال [قزوین] مي‌آيد و داراي تحصيلات متوسطه است، كه به اتمام نرسيد؛ او زبان خارجي نمي‌داند. تا پيش از توقيف در وزارت حمل و نقل كار مي‌كرد. شورشيان او را لو داد.
در نخستين بازپرسي از خود ضعف نشان داد. پس از روبه‌رويي با شورشيان مرا لوداد، در حالي كه مي‌توانست به آشنا بودن با من كفايت كند، بدون آنكه نام واقعي مرا افشاء كند، و فقط، بگويد كه ما يكديگر را در خيابان ملاقات مي‌كرديم، او مي‌توانست براحتي اظهار كند كه ما توسط كامران آشنا شده بودیم، پس از رفتن او فقط در خيابان يكديگر را مي‌ديديم، و غيرو. چنين اظهاري می توانست براي اداره­ی سياسي كاملاً واقعي تلقي ‌شود.
اما اين ضعف نخستين، در زندان، جاي خود را به ايستادگي جدی داد. او طبيعتاً پرانرژي، جوان، جدي، و رفيق مورد اعتمادي است. او پس از گذر از مشقات زندان و با انباشت تجربه، در حال حاضر، يكي از بهترين رفقاي به درد بخور براي فعاليت است. او با تكنيك كار مخفي آشنايي خوبي دارد. در سازمان قبلي، عضو سازمان جوانان کمونیست (س.ج.ک.) بود و ما او را عضو حزب كرديم. او عضو دفتر س.ج.ک. بود. او همراه ده نفر به بنادر جنوب فرستاده شد. مي‌توان و بايد از او براي فعاليت استفاده كرد.[22]
7- [عباس] آذري: اصفهاني و كفاش است. او آموزش سيستماتيك ندارد. سواد فارسي او خوب است. او در سازمان پيشين عضو حزب شد (در اصفهان). از همان زمان او فعاليت خود را در سازماندهي سنديكاها نشان داد. او در كرمان، در وزارت تعليم و تربيت كار مي‌كرد. وی زمانی در تهران بيكار بود. بعدها در راه‌آهن مشغول به كار شد.
او را نخست سليمي [فروهيد[23]] و سپس شورشيان لودادند. همراه او كليد كشف سازمان بود. بنابر اظهار او، اعترافات او زير شكنجه گرفته شده بود. اكثريت رفقاي ما، اين گفته را باور ندارند. من متمايلم آن را باور كنم. او فعاليت و تكنيك كار مخفي را خوب مي‌داند، ولي، ترس مانع فعاليت ثمربخش اوست. به خاطر اين ترس، او دو بار به مرز [شوروی] فرستاده شد، ولی مصمم به گذار از مرز نشد.
او زرنگ است، اما قلب پاكي ندارد. از جانب او نبايد از حرکت تحریک آمیز (پروكاسيون) بيم داشت. هنوز به اين پستي نيفتاده است، ولي فعاليت با او نيز كار درستي نيست؛ چه بسا خود او چنين پيشنهادي را رد كند.[24]
8- [محمد] پژوه قزويني است و كتابفروش فقيري است. او صحاف كتاب و فروشنده­ی كتاب است. در اين اواخر مدرسه­ی بافندگي را تمام كرد و وارد کارخانه­ی پارچه‌بافي چالوس شد. او تعليمات عمومي مدرسه‌اي ندارد، ولي باسواد و با معلومات است. در سال 1927 در قزوين به عضويت حزب درآمد، خود را فعال نشان داد، و بدين مناسبت، براي آموزش یه کوتو فرستاده شد، ولي نتوانست، به مناسبت نزاع‌هاي داخلي، در گروه ايرانيان آموزش خود را به اتمام برساند. كمي به‌روسي صحبت مي‌كند. در آغاز در سازمان ما از او براي ارتباطات مرزي استفاده مي‌شد و بعدها در كارخانه مشغول به كار شد و وظايف خود را بخوبي انجام مي‌داد. او به خاطر رابطه­ی قبلي با صادق‌پور و براساس اعترافات آذري دستگير شد. چنانكه بعداً معلوم شد، او زماني كه در گرگان بود به كشيدن ترياك معتاد شده بود و اين يكي از علل ضعف او در بازجويي بود. با وجود اين، اعترافات او كامل نبودند و خيلي چيزها را حفظ كرد. براي پوشاندن اعترافات اوليه، او خود را به ديوانگي زد. این نقش را او به قدري خوب ايفا كرد كه او را اجبارا به ديوانه‌خانه فرستادند. در دادگاه، او با شجاعت حرف زد، رفتار پليس را افشاء كرد، و سه بار مانع حرف زدن او شدند. در اعتصاب غذا فعال بود و او را شلاق زدند. بدون وقفه با پليس مبارزه مي‌كرد و از كشيدن ترياك دست برداشت. تكنيك كارمخفي را خوب مي‌داند. عاقل، مستعد است، خوب صحبت مي‌كند و مي‌نويسد. از او مي‌توان براي كار مخفي و نيز در بخش انتشارات تبليغاتي استفاده كرد.[25]
9- [نصرت الله] اعزازي: اهل تهران است. تعليمات متوسطه­ی ناقصی دارد. زبان خارجي نمي‌داند. پيش از توقيف، در وزارت حمل و نقل كار مي‌كرد. دوره­ی آموزشي او با آغاز سازمان جديد شروع شد. پدر او، نسبتا ثروتمند است و خانه ای براي او به ارث باقي گذاشت، كه فروخته شده و بيشتر پول آن خرج شده است. در زندان، او به رفقاي بينوا كمك مالي بسيار كرد. زمان توقيف از خود ضعف نشان داد و در جزئيات هر چه مي‌دانست نوشت. ليكن، زندان روي او اثر خوبي ‌گذاشت و به خصوصيات ديگر مثبت او، استقامت را نيز اضافه كرد. با شرف، مورد اعتماد، و از لحاظ عقيدتي محكم است، ولي كم اراده است. تكنيك مخفي‌كاري را خوب مي‌داند براي فعاليت مستقل زياد به دردبخور نيست. از او مي‌توان در كارهاي تكنيكي بخوبي استفاده كرد.[26]
10- رسايي: قزويني است. او فرزند يك ملاي فقير است. تعليمات ممتدی نديده است، ولي باسواد است. زبان خارجي نمي‌داند. معلم مدرسه­ی ابتدايي بود و اخيراً به عنوان حسابدار در یک مركز فروش سهام خدمت مي‌كرد. دوره­ی حزبي از 1921به بعد. در بازپرسي از خود پايداري نشان داد؛ فقط موقعي اعتراف ‌كرد كه راه ديگري نداشت. با وجود اين بسياري چيزها را محفوظ نگاه داشت. او با شرف، از لحاظ اعتقاد راسخ، و مورد اعتماد است. ولي كم‌ترقي و نامستعد است. براي فعاليت مستقل كم به درد مي‌خورد، ولي براي كارتكنيكي مخفي خوب است.[27]
11- [سید جلال حسن] نائيني: قزويني است. از خانواده ای فقير برخاسته است. داراي آموزش ابتدايي است. در اداره­ی [ثبت احوال ؟[28]] اشتغال داشت. زبان خارجي نمي‌داند. مورد اعتماد است، ولي از لحاظ سلامتي و روحي ضعيف است. براي فعاليت به دردخور نيست. [29]
12- [یوسف] ثقفي: برادر رسايي (مراجعه شود به شماره 10) كم سواد است، زبان خارجي نمي‌داند. در اداره­ی ثبت آمار بود. اخلاقاً ضعيف، بدون اراده است و به درد فعاليت نمي‌خورد.[30]
13- عماد الموتي: قزويني است. از یک خانواده­ی دهقانی است. سواد عمومي بالاتر از ابتدايي دارد. با زبان فرانسه آشنايي دارد. در مدرسه­ی ابتدايي تدريس و سپس در اداره­ی آمار خدمت مي‌كرد. اعتقاد دارد آينده با كمونيسم است. مورد اعتماد، ولی اراده ای ضعيف دارد. به جنوب فرستاده شد. مي‌توان براي كار علني از او استفاده كرد. دوره­ی آموزشي را قبل از سازمان جديد ديده بود.[31]
14- [تقی] شاهين: از خانواده فقيري است. بيش از مدرسه­ی ابتدايي سواد دارد. زبان خارجي نمي‌داند. با شورشيان كار مي‌كرد. شورشيان او را براي تحصيل به شوروي برد، ولي فوراً پس فرستاده شد. در زندان رفتاراش معمولي بود. از او مي‌توان براي فعاليت علني استفاده برد.[32]
15- [بهمن] شمالي: آذربايجاني است. كارگر است. سواد ندارد. دوره­ی آزمايشي را قبل از سازمان جديد گذرانده بود؛ بسيار ضعيف است. نوسان دارد. زمان اعتصاب غذا، گرايش‌هاي فتنه‌انگيز (پرووکاتیو) از خود نشان داد. اين حقيقت است كه او زود متوجه اين گرايش شد، ولي ديگر نتوانست اعتماد ديگران را جلب كند. به درد فعاليت نمی خورد.[33]
16- [رجبعلی] نسيمي: آذربايجاني است، و از خانواده­ی متمولی نيست. سواد ابتدايي دارد. زبان خارجي نمي‌داند. شخصيت بي‌رنگ و رويي دارد. به درد فعاليت نمي‌خورد.[34]
17- تربيت: اهل بوشهر است. او سواد بالاتر از ابتدايي دارد و قبلاً معلم بود. او دوره­ی آموزش را با سازمان جديد ديده بود و با شورشيان كار مي‌كرد. وی از لحاظ بدني ضعيف است و يك دنده است. مايل به فعاليت، مورد اعتماد است، و در كار علني مي‌توان از او استفاده كرد.[35]
18- [انور] خامه‌اي: تهراني است. از خانواده­ی فقيري برخاسته است. مدرسه­ی متوسط را تمام كرد و به مدرسه­ی عالي نيز رفت، ولي به اتمام نرساند. وی با زبان آلماني آشنايي دارد و فرانسه نیز مي‌داند. عضو س.ج.ک. بود. جسماً بسيار ضعيف است، ولي از لحاظ فكري خوب است. كتاب خوانده است و روي ماركسيسم خيلي كار كرده است. زمان بازرسي ضعف نشان داد، بويژه پس از روبه‌رويي با اراني. جزيياتي نيست كه او درباره­ی آنها سكوت كرده باشد. در زندان به خود آمد و رفتاراش را درست كرد. در بدترين روزهاي سياه ارتجاع بطور فعال با پليس مبارزه مي‌كرد. يكي از شركت كنان فعال اعتصاب غذا بود. در دادگاه خود را خوب نشان داد. كوتاه سخن، او (نه بدون جهت) شايسته اعتماد است و می توان ازو برای تبلیغ و تهییج و کارهای ادبی با ثمربخشي بسيار استفاده كرد.[36]
19- [ایرج] اسكندري: تهراني است. از خانواده­ی قاجار است. عمو زاده­ی سليمان ميرزا است. مدرسه­ی عالي حقوق را تمام كرده است. بخوبي به فرانسه صحبت مي‌كند و آلماني نيز مي‌داند. قبلاً در وزارت دادگستري كار مي‌كرد و سپس به وكالت اشتغال داشت. با دانش است. اساس ماركسيسم را خوب مي‌داند. نامزد عضويت در حزب به شمار مي‌رفت، ولي هيچ نوع فعاليتي نشان از خود نشان نداد. در اداره­ی سياسي اعتراف كرد. (اعتراف او كامل نبود) در دادگاه اعترافات را رد كرد. از نقطه­ی ‌نظر حقوقي دفاعيه خوبي در دادگاه ايراد كرد. از آنجا كه عموي او سرهنگ پليس بود، او را در زندان مورد فشار قرار نمي‌دادند. پايداري از خود نشان نداد. سعي داشت همه از او خوششان بيايد. شهرت پرست است. وقتي ما او را براي اعتصاب غذا در برابر عمل انجام شده قرار داديم. براي حفظ حيثيت خود در اعتصاب غذا شركت كرد، ولي آن‌طوري كه بعدها معلوم شد، او به رئيس زندان گفته بود كه فقط از ترس اراني و كامبخش وارد اعتصاب شده بود، و اگر آنان با خوردن غذا موافقت می كردند، ما هم به اعتصاب غذا خاتمه مي‌داديم. او در جهت رسيدن به توافق پيشنهاد مي‌داد.
زماني كه به ما دستبند ‌زدند و ما را براي شلاق خوردن ‌بردند، نيرومند او را به اطاق هم جوار ‌برد تا او از آنجا اين منظره را ببيند. ديدن اين منظره كافي بود كه او فوراً پرچم ختم اعتصاب غذا را برافرازد.
او جزو آن دسته از زندانيان سياسي بود كه ايدئو‌لوژي و فعاليت‌شان با رويداد‌هاي جهاني رابطه نزديك داشت. پس از اشغال لهستان توسط شوروي، زماني كه كفه­ی ترازو به نفع ما شد، او از خود فعاليت زيادي نشان مي‌داد. راستي اين اشخاص در زندان به «كمونيست‌هاي لهستاني» معروف بودند. با وجود همه­ی اينها، از اسكندري مي‌توان بخوبي استفاده كرد. او مستعد، معقول، مورد اعتماد است و وزنه­ی اجتماعي دارد. براي فعاليت ما حتي از شهرت‌پرستي او نيز مي‌توان استفاده برد. او که به درد فعاليت مخفي نمي‌خورد، در فعاليت علني مي‌تواند بسيار ثمربخش باشد.[37]
20- [بزرگ] علوي: تهراني و از خانواده نسبتاً مرفهي است. برادر مرتضي علوي است كه يك زمان حوزه­ی جوانان محصل در آلمان را رهبري مي‌كرد. او دوره­ی متوسطه را در آلمان ديد. زبان آلماني را بخوبي مي‌داند، انگليسي، كمي هم فرانسه و روسي می داند. او در مدرسه­ی فنی ای كه آلمانیان تاسيس كرده بودند زبان آلماني را تدريس مي‌كرد. نامزد عضويت در حزب بود. معقول و باسواد است و آشنايي خوبي با اساس ماركسيسم دارد. خوب مي‌نويسد. شهرت‌پرست است. مايل است خود را با استقامت نشان دهد، ولي ملزومات لازم براي آن را ندارد. كمي ترسو است. بعدها، زياده‌پرحرفي كرد. زمان اعتصاب غذا، از خود گرايش‌هاي توافق‌گرانه نشان داد. از شمار «كمونيست‌هاي لهستاني» بود. او می تواند به فعاليت تبليغاتي و ادبي استفاده­ی زيادي برساند.[38]
21- [مرتضي] يزدي: فرزند مجتهد معروف، شيخ محمدحسين يزدي است. تحصيلات عالي را در آلمان کسب كرد و درجه­ی دكتري دريافت نمود. با يك زن آلماني ازدواج كرد، زماني كه در زندان بود، هسراش را به آلمان فرستاد. به آلماني خوب صحبت مي‌كند، زبان انگليسي را مي‌داند، كمي هم فرانسه و روسي. علت دستگيري او اين بود كه نزد اراني رمز مكاتبات بين او و اراني و مرتضي علوي را، كه در آلمان بود، پيدا كرده بودند. در بازپرسي معلوم شد كه رمز توسط يزدي فرستاده شده بود. يزدي توقيف شد و اعتراف كرد و انتظار عواقب سختي نداشت. ولي او به عنوان عضو فعال حزب، به پنج سال حبس محكوم شد. دادستان مي‌گويد: «اگر او عضو فعال نبود، چنين مدرك مهمي را به او نمي‌دادند.» در واقع يزدي هيچ وقت كمونيست نبود و نخواهد بود. او در آلمان در حوزه­ی محصلين شركت مي‌كرد، ولي پس از بازگشت به ايران، به طرف اردوگاه كاملاً مخالف روي آورد. در اعتصاب غذا شركت كرد، ولي جنبه‌هاي توافق‌گرايانه نشان مي‌داد. پس از محكوميت در دادگاه، از خود فعاليت‌هايي نشان مي‌داد. پس از اشغال لهستان، تبديل به «كمونيست لهستاني» شد. معقول و مستعد است. جراح خوبي است. موقعيت اجتماعي او مي‌تواند براي فعاليت ما مورد استفاده قرار گيرد.[39]
22- [نصرت الله] جهانشاهلو: اهل زنجان و از خانواده­ی اميرافشار معروف است. زمين‌دار بزرگي است. داراي تحصيلات متوسطه است. محصل دانشكده­ی طب است. زبان تركي و فرانسه را مي‌داند. علت دستگيري او جمع شدن گاه‌به‌گاهي محصلين در خانه او بوده است. هيچ‌گاه كمونيست نبود، تا پيش از توقيف، حتي گرايش‌هاي فاشيستي داشت.[40]
23- [اکبر] افشارقوتولو: كارگر حروفچين چاپ‌خانه، كم‌سواد است. در رابطه با توقيف اراني، توقيف شد. زمان توقيف اش نزد او اعلاميه قديمي اول ماه مه را پيدا كردند. تا پيش از توقيف، نسبتاً فعال بود. در زندان خراب شد. براي فعاليت به درد نمی خورد.[41]
24- [خلیل] ملكي: آذربايجاني است، نسبت اش از ايرانيان اراك است. از يك خانواده­ی قديمي و معروف و نسبتا غني است. تحصيلات عالي اش در رشته شيمي در آلمان بود. به خاطر شركت فعال در حوزه­ی جوانان دانشجو به ايران فرا خوانده شد. در ايران مدرسه­ی عالي آموزش را در بخش فلسفه تمام كرد. پس از بازگشت او به ايران، سعي شد كه به فعاليت بازگردانده شود، ولي با وجود آشنايي خوب با ماركسيسم، ايد‌ئولوژي كمونيستي براي او غريبه بود. او يك روشنفكر نمونه است، كسي كه برایش مهم‌تر از همه چيز عقيده­ی خود اوست، حتي وقتي بداند كه عقيده‌اش درست نيست. بسيار عصبي است. با وجود عدم تمايل كامل به فعاليت در زندان بخاطر عصبي بودن مرتب با پليس درگير بود. يكي از علل اعتصاب ما شلاق زدن او توسط پليس بود. به روابط خود اعتراف كرد. يك سيلي از بازپرس خورد و بسياري چيزهاي غيرلازم را گفت. معقول و شرافتمند است، براي كار علني خوب است، ولي به هيچ وجه براي فعاليت موافقت نخواهد كرد.[42]
25- [تقی] مكي‌نژاد: متولد اراك است و از خانواده­ی ثروتمندي برخاسته است. دانشجوي سال سوم دانشكده فني است. فرانسه مي‌داند و با زبان آلماني آشنايي دارد. عضو سازمان دانشجويي ما بود. فعال‌ترين شرك کننده­ی اعتصاب دانشكده فني بود. اعتصاب از جانب ما، توسط او رهبري مي‌شد.
پس از اعتصاب عدم علاقه خود را به فعاليت نشان داد، و حتي گرايش‌هاي فاشيستي پيدا كرد. به اين دليل ما او را كنار گذاشتيم. در موقع توقيف‌، او هيچ گونه ارتباطي با ما نداشت، ولي تحت نظر اداره­ی سياسي بود. در اداره­ی سياسي ضعف بسيار نشان داد و همه­ی جزئيات را گفت، ولي نزد بازپرس همه چيز را قاطعانه انكار كرد. در زندان، چيز مخصوصي از خود نشان نداد. نوسان دارد. از هر طرف باد بياد، به آن طرف مي‌رود. معقول و مستعد است، ولي او را نمي‌توان براي فعاليت حزبي توصيه كرد. در سازمان علني مي‌تواند مفيد باشد.[43]
26- [اکبر] شاندرمني: برادر شورشيان، با او كار مي‌كرد. جوان است. هنرپيشه خوبي است. شخصيت بي‌بو و رنگي دارد. به درد كار نمي‌خورد.[44]
27- [محمد رضا] قدوه: ايراني متولد عراق است. از خانواده‌اي مرفه است. دانشجوي دانشكده­ی تعليم و تربيت در بخش فلسفه بود. فرانسه با كمي آلماني مي‌داند. مشاركت در اعتصاب دانشكده تعليم و تربيت، عضو هيچ سازماني حتي سازمان محصلين نبود. هميشه، رك و راست اظهار نظر مي‌كرد و هيچ‌گاه كمونيست نخواهد شد. اصولاً، وی نمي‌خواهد فعاليت اجتماعي داشته باشد. معقول و بااستعداد است. به مرض سل گرفتار است. فعاليت نخواهد كرد.[45]
28- [رضا] رادمنش: اهل گيلان و از خانواده­ی نسبتاً مرفهي است. درجه­ی دكترا در فيزيك را از فرانسه دريافت كرد. زبان فرانسه را خوب مي‌داند و با زبان انگليسي آشنايي دارد. پيش از رفتن به فرانسه، ازفعاليت كناره‌گرفت. پس از بازگشت به ايران، ‌دكتر اراني درباره­ی فعاليت دوباره با او صحبت كرد. او، نه‌تنها فعاليت كمونيستي را رد كرد، بلكه حتي فعاليت در سازمان علني دانشجويان را نيز نپذيرفت. او را سليمي [فروهيد،] كه از زمان فعاليت درگذشته با او آشنا بود، لوداد. به اين مناسبت او خيلي قبل از ما توقيف شد. اما به خاطر صحبت او با دكتر اراني، او را از شمار ما دانستند (با وجود تاكيد اراني مبتني بر رد پيشنهاد همكاري توسط رادمنش). زندان او را به فعاليت كمونيستي بازگرداند. در زندان،رفتار خوبي داشت. پر انرژي، خوددار، معقول و بااستعداد است. از شوخي خوشش نمي‌آيد. براي هر نوع فعاليتي به ‌دردخور است.[46]
29- مرتضي سجادي: اصل و نسب او از خانواده­ی معروفی در اراك است. او درجه­ی دكتر طب را در تهران دريافت داشت. زبان فرانسه مي‌داند. به مناسبت رابطه‌اش با اراني توقيف شد. هيچ‌گاه كمونيست نبود و نخواهد شد. به معناي كامل، آدم غيرسياسي است. در زندان خود را به درويشي مي‌زد. شخصيت بي‌بو و بي‌رنگي دارد و به هيچ دردي نمي‌خورد.[47]
30- مرتضی رضوي: قزويني است. فرزند ملا و سيد فقيري است. تحصيلات متوسطه را در تهران تمام كرد. دانشجوي دانشكده­ی تعليم و تربيت بود، ولي آن را تمام نكرد. در وزارت فرهنگ به‌عنوان معلم كار مي‌كرد و بعدها، رئيس مدرسه­ی تركمن در گرگان شد. برادر او- هدايت رضوي- عضو فعال سازمان قديمي حزب كمونيست بود. او توقيف شد، چهار ماه محبوس بود و پس از آن، از فعاليت سياسي كناره‌گرفت. او تا آخر شخص شرافتمندي باقي ماند. مرتضي پيش‌تر عضو سازمان جوانان كمونيست بود. زماني كه سازمان جوانان محصلين تحت تعقيب بود، او دستگير شد و به مدت يك ماه زنداني بود. پس از اين جريان، او فعاليت سياسي را كنار گذاشت و در شمار سازمان ما نبود. او را به خاطر رابطه با پژوه و مطالب به‌هم بافته‌اي كه عماد الموتي درباره­ی او گفته بود دستگير كردند. در زندان خودي نشان نداد. مسائل حزبي را خوب درك مي‌كند، ولي تنبل و بي‌اراده است. با زبان فرانسه آشنايي دارد. براي كار كم به درد مي‌خورد. با وجود اين، به او مي‌توان كار علني محول كرد. درباره­ی فعاليت مستقل او حتي حرف هم نبايد زد.[48]
31- سيف‌الله سجادي: اصفهاني است. كارگر كارخانه­ی بافندگي است، بي‌سواد است. در سازمان قبلي كار مي‌كرد و عضو محسوب مي‌شد. او شركت‌كنده در اعتصاب کارخانه­ی بافندگي اصفهان بود. سليمي [فروهید] او را لوداد، ولي به مناسبت تماس با ما، اداره­ی سياسي او را از شمار ما مي‌دانست. او در زندان منفعل بود. از او مي‌توان براي در كارهاي تكنيكي پيش‌پاافتاده استفاده كرد، ولي بعيد به نظر مي‌رسد كه بپذیرد.
32- حكيمي: تهراني است. او دانشكده­ی حقوق را تمام كرد و كمي فرانسه مي‌داند. پدراش در وزارت دادگستري به‌عنوان دادستان خدمت مي‌كرد و بازنشسته است. او به خاطر ترجمه­ی جزوه‌اي با همكاري خامه‌اي توقيف شد. در آغاز حبس، فعال، پرانرژي، و استوار بود، ولي اندك ‌اندك، وارد نزاع‌هاي داخلي شد، گرايش‌هاي تروتسكيستي از خود نشان داد، و از اكثريت كناره‌گيري كرد. باوجود استعدادهاي معنوي، نمی توان از او براي فعاليت استفاده كرد.[49]
33- [ابوالقاسم] اشتري: تهراني است و از خانواده­ی كم‌درآمدي است. مدرسه­ی فني آلماني- ايراني تهران را تمام كرده است. نجار خوبي است. به آلماني خوب حرف مي‌زند. تا پيش از توقيف، ناظم مدرسه­ی فني اصفهان، و سپس شيراز بود. عضو حزب نبود. پرانرژي است. بسيار بااستعداد است و جوان و به درد كار مي‌خورد. بسيار عصبي است. بايد او را به كار كشيد، ولي، البته، بايد از فعاليت علني شروع كرد.[50]
34- [احسان] طبري: متولد مازندران است. از خانواده­ی كم‌درآمدي است. پدراش وكيل است، داراي تحصيلات متوسطه است. فرانسه، انگليسي، اندكي روسي، آلماني و تركي مي‌داند. توجه ما را به خاطر علاقه‌اش به ترجمه­ی جزوه‌ها (بويژه جزوه‌هاي ماركسيستي) به خود جلب كرد. اين حقيقت است که او كم‌اراده و ناپايدار است. اما جواني، انرژي، استعداد زبان و ادبي او بايد صد درصد به وسيله­ی ما مورد استفاده قرار بگيرد.[51]
35- [فضل الله] گركاني: از خانواده­ی كم‌درآمدي است. داراي سواد متوسطی است و هم فرانسه مي‌داند. عضو حزب نبود، ولي با خامه‌اي مرتبط بود. چيز ويژه‌اي از خود نشان نداد. در زندان اعتماد به خود را جلب كرد، و نسبتاً فعال بود. استعداد زيادي در ادبيات دارد و از اين بابت مي‌توان از او استفاده كرد.[52]
36- [ولی] خواجوي: اصل و نسب اش از الموت است (ناحيه قزوين) و دهقان بي‌سوادی است. در سازمان قديمي، عضو حزب به شمار مي‌آمد. در كار فعاليت بسيار از خود نشان مي‌داد. در زندان، در آغاز گرايش‌هاي فتنه‌انگيز داشت، ولي بعداً (از زمان اعتصاب غذا) اين گرايش‌ها به جاسوسي فعال به نفع زندان تبديل شد. يكي از علل كشتن فرخي فعاليت‌هاي او بود. شخص خطرناك و كثيفي است كه با رفتار خود، گروه 53 نفر را لكه‌دار كرده است، زيرا از اين گروه،‌هيچ كس (حتي شورشيان، بويژه پس از دادگاه) براي زندان جاسوسي نمي‌كرد.
37- [عزت الله] عتيقه‌چی: تهراني و پسر يك تاجر ثروتمند است. دانشجوي دانشكده فني است. فرانسه مي‌داند. به خاطر رابطه با خامه‌اي توقيف شد. خامه‌اي براي رفيق حاجي آقا مير كه در بيروت اقامت داشت براي خريد ماشين چاپ، توسط عتيقه‌چي، پول فرستاده بود. روشنفكر لاابالي و فاسدي است. براي هيچ كاري به‌دردخور نيست.[53]
38- رحيمي (‌الموتی، رحیم): متولد الموت و خياط بي‌سوادی است. عضو حزب نبود. شورشيان از آدرس او براي نامه‌نويسي به ضیاء الموتي استفاده مي‌كرد؛ همين امر باعث توقيف او شد. او جسماً بسيار ضعيف است. سياسي نيست و نمي‌تواند كار كند.
39- [شعبان] زماني: در گرگان كفاش بود و بي‌سواد است. علت توقيف او اين بود كه رضوي و پژوه براي نامه‌نويسي از آدرس او استفاده مي‌كردند. او عضو حزب نبود. در زندان تمايل به كار حزبي نشان داد. در اعتصاب غذا شركت جست. جوان و پرانرژي است. براي كارهاي تكنيكي به‌درد می خورد.[54]
40- [مهدی] لاله: تهراني است. فرزند تاجري متمول است. تحصيلات عالي را در منطقه­ی آلزاس- لورن در فرانسه به پايان برد. دانشكده­ی فيزيك را تمام كرد. زبان فرانسه را خوب صحبت مي‌كند و اندكي نيز آلماني می داند. دکتر ارانی او را به عنوان سازمان‌دهنده­ی حوزه دانشجويان معرفي ‌كرد. اين امر باعث توقيف لاله ‌شد. از مسائل سياسي كاملاً بي‌اطلاع است. جوان روشنفکر خوشگذراني است. هيچ‌كس به اندازه او كمونيسم برايش ناآشنا نيست.[55]
41- مجتبي [احمدی] سجادي: ايراني متولد اراك است. از خانواده­ی نسبتاً متمولي است. دانشجوي دانشكده طب است، زبان فرانسه و اندكي آلماني مي‌داند. عضو حزب نبود. به خاطر رابطه با اراني توقيف شد. تا قبل از توقيف به خاطر سازماندهي سازمان دانشجويان تحت نظر بود. شخصيت بي‌بو و خاصيتي دارد و به درد كاري نمي‌خورد.[56]
42- حسن سجادي: برادر مرتضي سجادي است (نگاه كنيد به شماره 29) درجه دكترا از تهران گرفت. اندكي فرانسه و آلماني مي‌داند. به خاطر مراوده با برادراش توقيف شد. نه تنها كمونيست، نيست بلكه ضدكمونيست مغرور، خودپرست، شهرت‌پرست، و ‌آنتي‌پاتيك است.[57]
43- عباس نراقي: متولد نراقه (كاشان) و از يك خانواده­ی غني است. دانشكده­ی حقوق را تمام كرد و كمي فرانسه مي‌داند. عضو حزب نيست. بخاطر تماس با اراني و خامه‌اي توقيف شد. در زندان منفعل بود. سبك‌سر و جوان است. باهوش است، خوب صحبت مي‌كند، مورد اعتماد است. از او مي‌توان در فعاليت‌علني استفاده كرد.[58]
44- [محمد] فرجامي: گيلاني و از خانواده كم‌درآمدي است. تحصيلات اش بيشتر از ابتدايي است. روسي مي‌داند. داماد او (اخراج شده از حزب) يوسف‌زاده به عنوان مترجم در كنسولگري شوروي در اصفهان كار مي‌كرد. خود فرجامي نيز در ادارات شوروي كار مي‌كرد. در مدرسه­ی شوروي درس‌خواند. در سازمان قديمي جزو سازمان جوانان كمونيست بود و مي‌بايستی براي تحصيل به شوروي می رفت. در سازمان ما عضو نبود، و مورد اعتماد ما نبود. بخاطر رابطه با آذري توقيف شد. او در زندان منفعل بود، زرنگ است و تودار. او نوسان پذير است. اعتبار ويژه‌اي به او نمي‌توان داد. از او، تنها براي فعاليت علني مي‌توان استفاده كرد.[59]
45- [حسن] حبيبي: متولد كرمانشاه و از خانواده­ی فقيري است. دانشجوي دانشكده­ی طب است و كمي فرانسه مي‌داند. با ما رابطه­ی حزبي نداشت. مي‌خواستيم با او براي شركت در سازمان دانشجويان صحبت كنيم. او مذهبي، ترسو، جسماً ضعيف، و غيرسياسي است. دادگاه او را تبرئه كرد. به درد هيچ كاري نمي‌خورد و موافقت هم نخواهد كرد.[60]
46- دانشور: زنجاني و از خانواده­ی فقيري است. در آخرين كلاس متوسطه بود. در باقي موارد رونوشت صد درصد حبيبي است. (نگاه شود به شماره 45)
47- نورالدین الموتي: برادر عماد، (نگاه شود به شماره 13) سواد فارسي خوبي دارد. دوره­ی حقوق تحت نظر دادگستري را تمام كرده است. زبان خارجي نمي‌داند. پيش از توقيف در عدليه تبريز كار مي‌كرد. چون كارمند به درستكاري شهرت داشت عضو دادگاه اوليه بود. كارآموزي حزبي را از سال 1927 آغاز كرد. در سازمان جديد هم عضو بود، اگرچه شركت فعال نداشت. او را خواجوي، لوداد و اظهار داشت كه نورالدين با نماينده­ی ما در قزوين با نماينده­ی كميته مركزي، لطفي، تماس داشته بود. با وجود كوشش من براي درگير نكردن نورالدين در اين مسئله و اظهار قاطعانه­ی من درباره­ی عدم ارتباط، او توقيف شد. در بازرسي او تواست ثابت كند كه در زمان ذكر شده توسط خواجوي، او نمي‌توانست در قزوين بوده باشد. زيرا او هر روز دفتر ثبت حضور وزارت عدليه را امضا مي‌كرد. با يك چنين دليل وزين و عدم برگه‌هاي ديگر، دادگاهي كردن او با ما امكان‌پذير نبود. ولي او را آزاد هم نكردند. پرونده­ی او را پس دو سال و نيم به دادگاه فرستادند، زيرا با عدم برگه‌اي عليه او و دفاعيه خوب به عضويت او در حزب ظنين بودند. او را به شش سال حبس محكوم كردند. او كه از حكم غيرعادلانه دادگاه از جا در رفته بود، به قضات ناسزا گفت و اظهار داشت، در شش ماه آينده حكومت به دست ما خواهد افتاد (اين زمان جنگ شوروي ـ فنلاند بود) و فرياد زد «مرگ بر ارتجاع فاسد. زنده باد كمينترن.» بخاطر اين گفته‌ها او را در اداره­ی سياسي كتك زدند، دوباره محاكمه‌اش نمودند، و اين بار او را به هفت سال محكوم كردند. مجموعاً، او به نه سال و نيم زندان محكوم شد. الموتي، كه تا پيش از دادگاه فعاليتي در زندان نمي‌كرد، از اين دقيقه به مبارزه پرداخت. در نتيجه­ی اين رويدادها او را، براي مدت هفت ماه در سلول هم‌جوار من قرار دادند، و بعداً هم او را با من به جنوب فرستادند. انسان بسيار شرافت‌مندي است. مورد اعتماد است. از نقطه­ی ‌نظر ايدئولوژيك خوددار است. با وجود اندك ضعف سلامتي، براي هر نوع فعاليتي مناسب است.[61]
48- [رضا] ابراهيم‌زاده: آذربايجاني و مكانيك بي‌سوادی است. عضو سازمان پيشين بود. كامران توسط اراني خواسته بود كه او را پيدا كنيم و براي تحصيل به شوروي بفرستيم. اين را دكتر اراني در اعترافات خود نوشته است. با وجود اينكه من ‌آشنايي خود را با او نفي كردم و گفتم كه به ياد نداشتم درباره­ی چه کسی اطلاع داده بود و چه بسا مقصود او ابراهیم زاده نبوده باشد،  او را آزاد نكردند. او را 21 ماه نگاه داشتند و به شش سال حبس محكوم كردند. در زندان، او از خود چيز مخصوصي نشان نداد. قوي و سالم است. از او مي‌توان براي كارهاي تكنيكي استفاده كرد، اگرچه از لحاظ ايد‌ئولوژيكي كاملاً پي‌گير نيست. مورد اعتماد است و در صورتي كه به طور لازم روي او كار شود، مي‌تواند كار كننده­ی فعالي بشود.[62]
49- [آناقلیچ خضر-]بابايي: تركمن کم سوادی است و غني نيست. او عضو حزب نبود. وی به ما براي گذار از مرز كمك مي‌كرد. براي انجام اين كار آذري به او توصيه شده بود. همين باعث دستگيري وی شد. از نقطه‌نظر فكري، او به ما نزديك بود. او عادات خودش را داراست. شنيده‌ام كه وی در زندان درگير دسيسه‌چيني‌هاي كثيفي شده بود. از او نه به عنوان عضو حزب، بلكه می توانیم ازو به عنوان يك تركمن بانفوذ بخوبي استفاده كنيم. او دشت تركمن و مرز را به خوبي مي‌شناسد.
50- [منوچهر] منو: گيلاني است. از خانواده كم ‌ثروتی است. مدرسه­ی عالي حقوق را تمام كرده است. اندكي فرانسه و انگليسي مي‌داند. تا پيش از دستگيري، در بخش دادگاهي عدليه رشت كار مي‌كرد. حزبي نيست. به خاطر رابطه‌اش با طبري و نامه‌نويسي با [خلیل] انقلاب دستگير شد. در بقيه موارد رونوشت حكيمي است. (نگاه شود به شماره 32).[63]
51- [رضی الله] حكيم الهي: كارگر چاپخانه است. به خاطر رابطه با افشاري و آذري توقيف، تبرئه، و تبعيد شد. در تبعيد خودكشي كرد.
52- [خلیل] انقلاب: تبريزي و از خانواده­ی كم‌درآمدي است. مدرسه­ی عالي حقوق را تمام كرد. كمي فرانسه مي‌داند. عضو حزب نبود. متدين بودن او باعث شد كه ما روي او كار نكنيم. او به خاطر رابطه با خامه‌اي و آذري توقيف شد. در زندان خود را مبارز فعالي علیه پليس نشان داد. فعالانه در اعتصاب غذا شركت كرد و شلاق خورد. وی بسيار در نوسان است. از لحاظ ايد‌ئولوژيک باثبات نيست. در فعاليت خواهان نقش رهبري است، در حالي‌كه قادر نيست فعاليت پيش‌پاافتاده ای را درست انجام دهد. رفتار خود را دارد. بدون ترس از لورفتن، نمي‌توان به او كار مخفي سپرد. راجع به كار علني نيز با در نظر گرفتن ويژگي‌هاي او و اخلاق به‌خصوص اش كار مشكلي است. شنيده‌ام كه در زندان درگير دسيسه‌چيني تحريكات شده بود.[64]
[53- برای شرح زندگی کامبخش خواننده می تواند به سرگذشت او در کتاب تقی ارانی در آینه­ی تاریخ رجوع کند، که بر اساس منابع کمینترن، از جمله مطالب خود او در آن آرشیو، نوشته شده است.]
کتابنامه
اسکندری، ایرج، خاطرات سیاسی، تهران، 1993.
شاکری، خسرو، تقی ارانی در آینه­ی تاریخ، تهران، 1387.
طبری، احسان، کژراهه. خاطرات از حزب توده، تهران، 1366.
فرزانه، حسین، پرونده­ی پنجاه و سه نفر، تهران، 1373.



[1] خاطرات سری: رهبری حزب و رهبران او.
[2] “Spravka: Kambakhsh,” 11 November 1944, RTsKhIDNI, 495/74/197.
[3] برای نمونه، بنگرید به خاطرات پرویز اکتشافی(برلین، 1998، ص، 9-178) که می آورد که در پلنوم چهارم حزب توده [مسکو،1336] هنگامی قضیه لودادن 53 نفر مطرح شد، نماینده­ی حزب کمونیست شوروی سیموننکو ادعای کامبخش را تأیید کرد که کمینترن گزارش او را تأیید کرده بود. بدین وسیله، با چوبدست برادر بزرگ بحث خاتمه یافت!
[4] گفتگو با تاریخ، تهران، بهار 1376، ص 31 مقدمه.
[5] “Secret Report” to the Comintern (1941-1942), in RTsKhIDNI.
[6] انجمن ایران. پانوشت ها از خسرو شاکری است، مگر بغیر از آن ذکر شود. ترجمه­ی متن از ف.ک. با مقابله با ترجمه­ی انگلیسی توسط خ.ش. خواننده­ی علاقمند می تواند همچنین به کتابنامه ای که در پایان متن آمده است رجوع کند.
[7] این ادعای کاذبی است، چه نه کمینترن و نه کامبخش در اداره­ی دنیا هیچ دخالتی نداشتند.
[8] چنین امری از سوی دیگران تأیید نشده است.
[9] این نکته را دیگران تأیید نکرده اند.
[10] اشتباهی از ارانی سر نزده بود که وی بپذیرد.
[11] کل این ادعا نادرست است، چه ارانی او را مسؤول لورفتن گروه می دانست؛ هیچکس دیگر این ادعای کامبخش را تأیید نکرده است.
[12] چنین امری صحت ندارد، زیرا ارانی، برعکس کامبخش، هرگز دوره­ی آموزشی در شوروی ندیده بود. اگر پلیس او را سازماندهنده­ی حزب کمونیست می شناخت، بخاطر اعترافات کامبخش بود.
[13] در اثر دست بیکی کردن کامبخش با پلیس دایر بر اینکه ارانی همه را لوداده بود، تا پیش از قرائت پرونده­ی بازجویی ها، دیگر دستگیرشدگان ارانی را مسؤول دستگیری ها می دانسته و او را تحریم کرده بودند، اما پس از قرائت پرونده ها همه به خطای خود پی بردند و از ارانی پوزش خواستند.
[14] این نتیجه­ی زد و بند کامبخش با پلیس بود.
[15] تأکید افزوده.
[16] در اسناد کمینترن اسنادی دال بر این امر دیده می شود.
[17] بهرامی تا دستکیری بار سوم (1354) در رهبری حزب توده بود. وی، پس از دستگیری و شکنجه فراوان، شکست و تسلیم شد و مدت کوتاهی پس از آزادی فوت کرد. ک.م. حزب توده در مسکو او را اخراج کرد.
[18] با این همه، وی پس از شهریور 1320 به عضویت فعال حزب توده در آمد، محتملاً به اشاره­ی شورویان که برایشان کار می کرد. اسنادی از آرشیو کمینترن در اختیارم است که حاکی از آن است که شوروشیان مأمور کمینترن بود.
[19] روشن نیست او از کجا می دانست پلیس چه جیزهایی را می دانست!
[20] نام او در میان فعالان حزب توده دیده نشده است. با توجه به تعلق او به گروه کامبخش و تعریف کامبخش ازو، قابل تصور است که وی در شبکه­ی مخفی کامبخش فعال بوده باشد.
[21] او به عضویت حزب توده درآمد و تا پایان عمر عضو ک.م. . جناح رادمنش-اسکندری بود. گزارش سری او به کمینترن در باره­ی 53 نفر در کتاب تقی ارانی در آینه­ی تاریخ چاپ شده است.
 [22]وی از گروه قزوینی کامبخش بود و بعد نیز به عضویت حزب توده درآمد.
[23] او عضو حزب کمونیست بود، از شوروی به ایران بازگشت، و بلافاصله کمونیست هایی را که می شناخت لوداد، که بیشرشان گیلانی بودند. 
[24] اطلاعی در دست نیست که آیا به حزب توده پیوست یا نه.
[25] او نیز قزوینی و از دور و بری های کامبخش بود. او وارد حزب توده شد، اما روشن نیست تا کی در حزب باقی ماند.
[26] او نیز جزو دست کامبخش بود و نظر مثبت کامبخش نسبت به او ازین رو است.
[27] نام او در میان فعالان رده­ی نخست حزب دیده نشده است. به اختمال قوی در دسته­ی مخفی کامبخش مشغول بود.
[28] چون نام را به اختصار نوشته است، نمی شود دانست که چیست.
[29] از وضعیت او پس از آزادی اطلاعی دردست نیست.
[30] بعد از شهریور 1320 اثری ازو دیده نشد.
[31] بعد از شهریور 1320 وارد حزب توده شد.
[32] بعد از شهریور 1320 وارد حزب توده شد، سپس به فرقه­ی دمکرات آذربایجان پیوست، و به مهاجرت باکو رفت. در آنجا تاریخ خواند و کتابی هم درباره­ی حزب کمونیست ایران نوشت که ناقص و جانبدارانه است و بفارسی نیز چاپ شده است.
[33] اثری ازو در حزب توده دیده نشده است.
[34] اثری ازو در حزب توده دیده نشده است.
[35] دانسته نیست که آیا به حزب توده پیوست یا نه.
[36] او با تأخیر به حزب توده پیوست و سپس در زمستان 1326 با خلیلی ملکی از آن انشعاب کرد. بعد از چندی از ملکی نیز برید و دستگاه خود را به راه انداخت.
[37] او آنقدر شناخته شده است که لزومی به توضیح او نیست.
[38] پس از شهریور 1320 وارد حزب توده شد و عضو علی البدل ک.م. بود. پس از مهاجرت به المان شرقی در سال 1332 نماینده­ی حزب توده در آن کشور شد. در سال های 1350 از عضویت در حزب اخراج شد.
[39] او نیزمانند بهرامی از آغاز در رده­ی رهبران حزب بود و پس از دستگیری و شکنجه بعد از کودتای 28 مرداد ضعف نشان داد و تقاضای عفو کرد. حزب او را اخراج کرد.
[40] مدتی پس از شهریور 1320 به  حزب توده پیوست و سپس به پیشه وری گرئید و در فرقه­ی دمکرات آذربایجان فعال بود. در سال های آخر حکومت محمد رضا شاه به غرب رفت و با رژیم پهلوی آشتی کرد.
[41] هیچ ردپایی  ازو در حزب توده نیست.
[42] با تأخیر به حزب توده پیوست. در کنگره­ی نخست حزب به کمیسیون تفتیش انتخاب شد. پس از قضیه­ی آذربایجان رهبر گرایش اصلاح طلب بود. سپس با عده ای انشعاب کرد و حزب سوسیالیست توده را تشکیل داد. چون شوروی او را تأیید نکرد از فعالیت کناره گرفت. با آغاز نهضت ملی در تشکیل حزب زحمتکشان شرکت جست و نظریه پرداز آن بود. از دکتر مصدق حمایت کرد. پس از سی ام تیر 1331 همراه با نزدیکان لش از حزب زحمتکشان بقایی جدا شد و حزب نیروی سوم را تشکیل داد، که تا 28 مرداد ادامه داشت. پس از آن فاجعه به زندان افتاد و پس از آزادی مجله علم و زندگی را با موافقت مقامات منتشر کرد. در سال 1345 دستگیر و محاکمه شد و پس از دو سال آزاد گردید.
[43] اگر هم به حزب توده پیوسته بوده باشد، مدت زیادی در آن باقی نماند.
[44] به حزب توده پیوست و مدارج را تا سمت منشی هیئت اجرایی ک.م. پیمود. پس از کودتا به مهاجرت رفت و تا آخر عمر (به جز سفر کوتاهی پس از انقلاب به ایران) در تاجیکستان زیست. او در ایران در دسته­ی کامبخش-کیانوری بود.
[45] بسیار دیر به حزب توده پیوست و پس از بحران آذربایجان از دوری جست. در دوران نهضت ملی به حزب نزدیک شد و سپس به مهاجرت در مجارستان و سپس آلمان شرقی رفت و در همانجا فوت کرد. از طرف حزب توده به نزد ایت الله خمینی فرستاده شد، اما کاری از پیش نبرد. همواره عضو دسته­ی کیانوری-کامبخش بود.
[46] از همان آغاز به حزب توده پیوست و به عضویت کمیته­ی مرکزی برگزیده شد. در کنگره­ی دوم (1327) تا 1350 دبیرکل حزب بود، و سپس زیر فشار کیانوری برکنار و از ک.م. اخراج شد.
[47] به حزب توده نپیوست.
[48] به حزب توده پیوست، اما از فعالان آن نبود.
[49]به حزب توده نپیوست.
[50] اطلاعی دردست نیست که وی به حزب توده پیوسته بوده باشد.
[51] وی از همان آغاز وارد حزب توده شد و تا درجه­ی عضویت هیئت اجرایی و نظرپردازی حزب ارتقاء پیدا کرد. او همواره در کنار هرکسی قرارداشت که رهبر حزب بود.
[52] به حزب توده نپیوست، اما در جریان های اجتاعی فعالیت داشت.
[53] پس از شهریور 1320 مدتی در حزب توده بود و سپس به پاریس رفت و تجارت می کرد. گویا با دستگاه اشرف پهلوی نیز ارتباطاتی داشت.
[54] دانسته نیست که آیا به حزب پیوست یا نه.
[55] به حزب توده نپیوست و مردی ثروتمند (بانکدار) شد.
[56] به حزب توده نپیوست.
[57] به حزب توده نپیوست.
[58] به حزب توده نپیوست.
[59] دانسته نیست که ایا به حزب توده پیوست یا نه.
[60] به حزب توده نپیوست.
[61] پس از تأسیس حزب به عضویت درآمد. به عضویت ک.م. و نیز هیئت اجرایی انتخاب شد، تا اینکه پس از قضیه آذربایجان او، بهرامی، و اسکندری برکنار شدند. چندی بعد از قضیه­ی آذربایجان او به آرامی از حزب کناره گرفت. سال ها بعد در دولت علی امینی وزارت دادگستری را پذیرفت و دست به اصلاحات در دادگستری زد.
[62] پس از شهریور 1320 به حزب توده پیوست و از رهبران شورای متحده­ی مرکزی کارگران شد.
[63] خود او به این محقق گفت که انور خامه ای او را لوداده بود. وی وارد حزب توده نشد و به کار خود در دادگستری ادامه داد.
[64] او پس از آزادی به تبریز رفت و در آنجا یک اتحادیه­ی کارگری به راه انداخت و سندیکاهای حزب توده رقابت می کرد. پس از اینکه نتوانستند او را از میدان به در کنند، پیشنهاد اتحاد با سندیکای او را دادند. همینکه سندیکای او به شورای متحده­ی حزب توده پیوست، خود او را اخراج کردند. وی تا آخر عمر به کار وکالت در دادگستری اشتغال داشت.

این متن در مهرنامه، ش 32، آذر 1992 به چاپ رسید)