به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۹۱

بانو هما ارژنگی
چهارشنبه سوری
(با صدای شاعر)

هموطن ای یارِ هم پیمان من ـ  زنده کن این جشن و آیین کهن

خیز و از آتش تو سرخی وام گیر ـ  کام دل از گردش ایام گیر

باید امشب از غم و زردی گذشت ـ  همچو شاخی در بهاران سبز گشت







چهارشنبه سوری
جشن آتش، جشن شادی، جشن نور ـ  گاهِ آتش بازی و شامِ سرور
آتشِ زرتشت و نور ایزدی ـ  پرتویی از بارگاهِ سرمدی
از اهورایی که شادی آفرید ـ  در پناهش مهر و نیکی شد پدید

رمزٍ آتش پاکی و روشنگری ـ سرخی و گرما و شادی پروری
یادگاری از کهن آیین ما ـ روزگارانِ خوش و شیرین ما
آری امشب جشن سور وآتش است ـ جشنِ رقص شعله های سرکش است
هموطن ای یارِ هم پیمان من ـ  زنده کن این جشن و آیین کهن
خیز و از آتش تو سرخی وام گیر ـ  کام دل از گردش ایام گیر
باید امشب از غم و زردی گذشت ـ  همچو شاخی در بهاران سبز گشت
کم کمک، چاووشی شاد بهار ـ دامن افشان می‌رسد از کوهسار
چشم تا برهم زنی عید آمده ـ روزِ خوب جشن جمشید آمده
فروهرها، میهمانت می‌شوند ـ همنشین مهربانت می‌شوند
ای درخت سرفراز آریا ـ ای به دردِ مام میهن آشنا
هر کجای این جهان داری سرا ـ گوش کن با جان و دل پند مرا
ما همه از یک تبار و ریشه‌ایم ـ پیروان نیکی اندیشه‌ایم
مهد ایران ریشه و ما شاخسار ـ بهر ماندن ریشه باید استوار
ور نه در توفان سرای روزگار ـ شاخه ساران را نمی‌ماند قرار
لیک اگر روزی من و تو ما شویم ـ جنگلی سبز و گشن می‌پروریم
مهرِ میهن در سرشت و جان ما ـ تا ابد پاینده باد ایران ما

مهرِ میهن در سرشت و جان ما ـ تا ابد پاینده باد ایران ما
هما ارژنگی