به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، اسفند ۰۴، ۱۳۹۶

به ياد «عمران صلاحي»


كوتاه بيا، تا كه درازت نكنند! 

همين پريروز كه اول اسفندماه بود و گذشت، زادروزِ شادروان «عمران صلاحي»، شاعر و طنزپردازِ كم‌نظير روزگارمان بود كه بيش از يازده‌سال از رفتنش مي‌گذرد. با همكارانم در صفحه «غير قابل اعتماد» قرار گذاشته بوديم كه قدري پروپيمان‌تر به آن زنده‌ياد و كارهاي ماندگارش در عرصه ادبيات طنز بپردازيم؛ مثل دو هفته پيش كه به ياد استاد «منوچهر احترامي» چنين كرديم؛ اما نشد كه نزديك به تاريخِ تولد استاد صلاحي، آن صفحه ويژه را تدارك ببينيم. 
گفتيم دست‌كم با همين يادداشتِ كوتاه، زادروزش را شادباش بگوييم و ضمنا قول بدهيم كه به‌زودي، به شرطِ حيات، جبرانِ مافات خواهيم كرد و در حدِ توان، به «عمرانِ» شعر و طنز ايران خواهيم پرداخت، كه خودش گفته بود: «درخت را به نام برگ/ بهار را به نام گل/ ستاره را به نام نور/ كوه را به نام سنگ/ دل شكفته مرا به نام عشق/ عشق را به نام درد/ مرا به نام كوچكم صدا بزن».
حالا كه نامش به ميان آمد، از باب تيمن و تبرك و تبسم، سه‌چهار رباعي او را هم در ادامه بخوانيد.

بگذار تو را به لب تبسم برسد
راز دل ما به گوش مردم برسد
بنشين بغل آينه تا بار دگر
زيبايي تو به چاپ دوم برسد!

مُرديم در اين زمانه از دلتنگي
اوضاع زمانه هم شده خرچنگي
خشك است و عبوس، هركه بينم يارب!
قدري برسان تهاجم فرهنگي!

دل زمزمه مي‌كرد، هلاكش كردند
با تيغِ برهنه چاك‌چاكش كردند
دل، دهكده‌اي بود پر از چشمه و گُل
از لوث وجود عشق، پاكش كردند!

هش‌دار كه با درفش، نازت نكنند
توليدگرِ برقِ سه‌فازت نكنند
اوضاع جهان، ديمي و هركي‌هركي است
كوتاه بيا، تا كه درازت نكنند!

مجتبي احمدي